آیات الهی در عالم خلقت

آیات الهی در عالم خلقت

آیات الهی در عالم خلقت 

در سوره جاثیه آیه 5 آمده: «و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون؛ و در آمد و شد شب و روز و رزقی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین را پس از مرگش بدان زنده ساخته و در گرداندن بادها برای مردمی که می اندیشند نشانه هاست».

سه مطلب به سه عبارت ذکر شد: یکی (اینکه) به طور کلی در آسمانها و زمین آیاتی است برای اهل ایمان، در خلقت انسان و خلقت جاندارها آیات است برای اهل یقین بالخصوص. بعد جریانهایی از عالم ما را ذکر می کند برای کسانی که لااقل اهل فکر و تعقل باشند.

ادامه نوشته

نگارش آیاتی از کلام الله مجید توسط خوشنویسان استهبان


نگارش آیاتی از کلام الله مجید توسط خوشنویسان استهبان


سراج استهبان: نگارش آیاتی از کلام الله مجید توسط خوشنویسان استهبان

زمان: شب 19 ماه مبارک رمضان

مکان: شبستان مسجد جامع استهبان

منتظر حضور سبزتان هستیم.



ماجرای یک خواستگاری قرآنی

ماجرای یک خواستگاری قرآنی

روزها و شبها از پی هم می گذشتند و مرد جوان همچنان آواره کوه و بیابان بود.

پس از چند روز آوارگی اینک به صحرای سینا رسیده بود و خدا می دانست در آن سوی صحرا چه سرنوشتی در انتظار او بود.

اندک اندک دورنمای شهری در افق پدیدار شد: مدین؛ جایی که اعراب کنعانی در آنجا سکنی گزیده بودند.

در حومه شهر چاه آبی خوش گوار یافت که شبانان دسته دسته گله های خود را بدانجا می آوردند وآب می نوشانیدند.

اندکی آنسوی تر درست پشت سر آنها دو بانوی باوقار را دید که تلاش می کردند دام خود را از آب بازدارند.

جلوتر رفت و پرسید:

- کار شما چیست؟ چرا همچون دیگران چهارپایان خود را آب نمی دهید؟

- منتظریم تاشبانها همگی از اطراف آن چاه پراکنده شوند.(قصص/23)

و پیش از آنکه سوال دیگری رد و بدل شود که چرا پدرشان آنها را بهر این کار فرستاده ادامه دادند: پدر ما پیری شکسته و سالخورده است.

شعیب نیز که علاقه صفورا به موسی را در برق چشمانش خوانده بود، از این پیشنهاد استقبال کرد اما باید راهی می یافت تا بدان وسیله هم خواسته راستین دخترش را بر کرسی اجابت نشاند و هم حریم خانه اش را از وجود نامحرمی هر جند مطمئن و پاک دامن حفظ کند.

- اگر مایلید این کار را به من بسپارید، هم اینک این زبان بسته ها را آب خواهم داد.

این را گفت و نزد شبانها رفت و عتاب آلوده فریاد برآورد:

- شما چگونه مردمانی هستید که به غیر خود نمی اندیشید؟اجازه دهید نوبت به دیگران هم برسد!

- بسم الله! این شما و این هم دلو آب

گویی آنها گمان می کردند جوان به تنهایی از پس این دلو سنگین بر نخواهد آمد اما این بار نیز مثل همیشه عنایت پرودگار با اقبال بلند او یار بود که توانست دلوی را که ده مرد تنومند به زحمت آن را از دل چاه بیرون می کشیدند به تنهایی بالا آورد.

ادامه نوشته