خداوندا

خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه
و دلتنگ روزهای پاک.
بارانی بفرست چتر گناه را دور انداخته ام…

اقا به دادم میرسی؟

زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟



بی پناهم،خسته ام،تنها به دادم می رسی؟


گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم


ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟


من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام


هشتمین دردانه زهراء به دادم می رسی؟



من دل من خیلی گرفتست به دادم می رسی؟



اقا به دادم میرسی؟

فاطمه از بهشت می آید

افطار بهشتی

میکائیل هم به نزد پیامبر آمد. پیامبر طبقی به دست او دید که دستمالی از دیبا بر روی آن افتاده بود.
این چیست؟ آیا این همان تحفه الهی است؟ چه چیزی به زیر دیبا نهفته شده؟
میکائیل طبق را در مقابل پیامبر نهاد. جبرئیل گفت: «خداوند دستور داده که شما امشب از غذای این طبق افطار کنید». آن شب علی هم نزد پیامبر بود. او می گوید: «پیامبر در خانه را بست و به من گفت: دم در بایست و نگذار کسی وارد خانه شود. این غذا بر غیر من حرام است.»

طبق را کنار زد. یک خوشه انگور و مقداری خرمای تازه، افطار بهشتی پیامبر شد. بعد از غذا جبرئیل بر دستان پیامبر آب می ریخت، میکائیل دست ایشان را می شست و اسرافیل که تازه به جمع آنان آمده بود دست پیامبر را خشک می کرد. آنگاه بقیه غذا با ظرف آن به آسمان برده شد.

ادامه نوشته