يادنامه‌اي از شهيد عزيز جان بابا اسماعيلي


 

نام پدر: خان جان   محل و تاريخ تولد: ششده 1316

تحصيلات: ابتدايي      سن: 45 سال

شغل: كارگر    وضعیت تاهل: متاهل، 7 فرزند

 ارگان اعزام كننده: بسيج  دفعات اعزام: يك بار

تاريخ اولين اعزام: 8/8/60 حضور در جبهه: 143 روز

تاريخ شهادت: 1/1/61        محل دفن: استهبان

 

اين بار باب سخن از شقايقي گشوده مي شود كه چون قدم به جهان خاكي نهاد آن قدر محبوب پدر بود كه او را «جان بابا» ناميد اما همين كودكي كه عزيز پدر بود فقط چهار ماه از محبّت پدر بهره برد و در چهار سالگي نيز روزگار او را از مهر مادري محروم ساخت و بار ديگر كامش از طعم تلخ يتيمي پر گرديد.

سپس سرپرستي او را عمويش به عهده گرفت و تا سن چهارده سالگي در روستاي خود به كشاورزي مشغول شد اما غم‌هاي زمانه قلبش را از اندوه پركرد به طوري كه به مرودشت هجرت كرد تا به كشاورزي بپردازد. پس از مدتي «جان بابا» به كويت رفت و پس از آن به قطر رفت و در آنجا به شغل ماهي‌گيري روي آورد. سواد چنداني نداشت اما عشقي كه به قرآن داشت، باعث شد كه به فراگيري زبان عربي بپردازد، تا سن بيست و پنج سالگي در ديار غربت روزگار گذراند اما پس از آن دفتر هجرت را بست و به ديارش برگشت و به سنّت پيامبر عمل نمود و ازدواج كرد، پس از ازدواج در «استهبان» سكني گزيد و به شغل بنّايي پرداخت.با شروع انقلاب اسلامي به جمع تظاهر كنندگان پيوست و فعّالانه مبارزه نمود و پس از پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي، عازم ميدان نبرد شد و انگيزه‌اش را براي رفتن به جبهه، اطاعت از فرمان امام خميني(ره) ناميد.

هنگامي كه راهي ديار لاله ها شد ابتدا به «سوسنگرد» رفت، سپس راهي «دشت بستان» گرديد. شهيد اسماعيلي به دليل تسلّط به زبان عربي جهت نفوذ به داخل نيروهاي دشمن و كسب اطلاعات، رشادت هاي زيادي از خود به جاي گذاشت تا اينكه در «عمليات فتح المبين» شاهد شهادت را در آغوش گرفت و خداوند اين مرغ باغ ملكوت را از حصارهاي دنيا نجات داد و به آسمان آرزوهايش رسانيد.